جدول جو
جدول جو

معنی نای برکشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

نای برکشیدن
(عُ نِ / نَ دَ)
نای نواختن. نای دمیدن. شیپور زدن:
بفرمود تا برکشیدندنای
همان سنج و شیپور و هندی درای.
فردوسی.
بفرمود تا برکشیدند نای
سپه اندرآمد ز هر سو بجای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
نای برکشیدن
نواختن نی شیپورزدن: بفرمود تا بر کشیدند نای سپه اندرآمد زهرسو بجای. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی برکشیدن
تصویر پی برکشیدن
کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی کردن، پی بریدن، پی برگسلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ تَ)
خاک برکشیدن از چاه یعنی لاروبی کردن چاه. پاک کردن چاه. شاو
لغت نامه دهخدا
(نَ)
پای گرد کردن:
دل بپرداز از این خرابه جهان
پای درکش بدامن اعزاز.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(لَطْیْ)
رایت برکردن. رایت برافراشتن. رایت بالا بردن. بیرق برافراشتن:
رایت نطق را عرابی وار
بر در کعبۀ ظفر برکش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غُ گَ تَ)
رخساره نمودن. نقاب از رخ دور کردن:
روئی که روز روشن اگر برکشد نقاب
پرتو دهد چنانکه شب تیره اختری.
سعدی
لغت نامه دهخدا